احادیث معصومان علیهم السلام در تفسیر قرآن، نقش و جایگاهی مهمّ دارند.کلیات آن در برخی از آیات و احادیث بیان شده است. امّا مؤلف در این مقاله، سه کاربرد ویژه حدیث در تفسیر قرآن را تبیین میکند:
اول - استخراج اصول و قواعدِ روش شناختیِ تفسیر ( ویژگیهای مهم قرآن مانند: هدایت ، جامعیت، هماهنگی درونی، ذو وجوه بودن، جاری بودن در طول زمان، عاّم و خاصّ، محکم و متشابه، نهی از تفسیر به رأی و....)
دوم - تعیین و تکوین مبانی تفسیری، یعنی اینکه مفسّر، کلیات نظام اندیشه دینی خود را از قران و سنت بگیرد، سپس به تفسیر قرآن بپردازد.
سوم - حدیث در نقش منبع تفسیر (شأن نزول، بیان مصداق، رفع تعارض ظاهری آیات، تقیید مطلق، تبیین مجمل، تخصیص عام، بیان تأویل، تفسیر آیات متشابه، تفسیر موضوعی، تفسیر واژگانی و....)
قرآن، معارف و مفاهیم / قرآن، تفسیر مأثور / حدیث، تبیین قرآن / منابع تفسیر قرآن ، حدیث / قرآن، ویژگیها / قرآن، انواع آیات /قرآن، تفسیر به رأی / قرآن، علوم وتاریخ
مفسّران وقرآن پژوهان درباره میزان و چگونگی بهرهگیری از احادیث معصومان اختلاف دارند. لیکن صرف نظر از برخی دیدگاههای افراطی، عموم مفسران شیعه و اهل تسنّن، بر اهمیت سنّت در تفسیر و تبیین آیات قرآن تأکید کردهاند.
خداوند حکیم، در مورد حجیّت و اعتبار سخنان پیامبر صلیاللهعلیهوآله در تفسیر قرآن میفرماید«و أنزلنا إلیک الذکر لتبیّن للنّاس ما نزّل الیهم» (نحل، 44) و ذکر (قرآن) را بر تو فرو فرستادیم، تا برای مردم، آنچه را که به سویشان فرود آمده است، تبیین کنی.
«و ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا» (حشر، 7)؛ آنچه پیامبر برایتان آورده برگیرید و از آنچه نهی کرده، باز ایستید. همین گونه آیاتی که یکی از شؤون و وظایف پیامبر را « تعلیم کتاب و حکمت » معرفی کردهاند.(ر.ک:بقره، 129 و 151؛ آل عمران، 164؛ جمعه،2) چرا که مراد از تعلیم کتاب، فقط انتقال واژگان و جملههای قرآن به انسانها نبوده، بلکه آموزش معانی، مفاهیم و معارف و حقایق قرآن است . پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله (و اهل بیت علیهمالسلام ) به این وظیفه خود به نحو کامل عمل کرده و تعالیم کتاب و حقایق حکمت قرآنی را تعلیم و تبیین کردهاند که در قالب احادیث، برجای مانده است.
برای حجّیت سخنان اهل بیت علیهمالسلام در تفسیر قرآن، میتوان از جمله به آیه تطهیر (احزاب، 33) و آیات « اطیعوا اللّه واطیعوا الرسول واولی الأمر منکم » (نساء، 59) «فاسئلوا أهل الذکر إن کنتم لا تعلمون » (نحل، 43؛ انبیاء، 7)، همچنین به حدیث متواتر ثقلین واحادیث قطعی دیگر اشاره کرد.
بر پایه نصوص یاد شده، مفسران و نویسندگان علوم قرآنی بر ضرورت بهرهگیری از احادیث در تفسیر قرآن تأکید کردهاند.(ر.ک: مجمع البیان، ج 1، ص 39 و 40؛ متشابه القرآن ومختلفه ،ج 2، ص 148؛ البیان فی تفسیر القرآن ، ص 397؛ مناهج البیان ، جزء 1، ص 15 و 18؛ البرهان، ج 2، ص 156؛ الاتقان ، ج 2 ، ص 351؛ مناهل العرفان، ج 1، ص 480 و 481).
به طور کلّی، نقش احادیث در تفسیر قرآن، در سه محور قابل توجه است:
1. استخراج اصول و قواعدِ روشْ شناختیِ تفسیر؛
2. تعیین و تکوین مبانی تفسیر؛
3. حدیث در نقش منبع تفسیر؛
منظور از قواعد تفسیر، پارهای اصول درباره روشهای فهم و تفسیر قرآن کریم و شناخت آن دسته از ویژگیهای متن قرآن است، که در تفسیر به طور مستقیم یا غیر مستقیم تأثیر دارند. (1) با تأمل در متون احادیث، قواعد ارزشمندی به دست میآید که توجه به آنها، برای دستیابی به فهم و تفسیر صحیح کلام خدا ضروری است . برخی از این اصول و قواعدِ قرآنشناختی و روششناختی، عبارتند از:
نخستین قاعده مهم تفسیرکه از احادیث بر میآید، اصلِ فهمْ پذیریِ قرآن است . مدلول آشکار و فحوای صریح احادیث بسیار، تأکید و تکیه بر قابل فهم بودنِ قرآن کریم است. در این احادیث، از این امر سخن رفته که قرآن کریم، کتابی است فهمپذیر که همه انسانها ـ با وجود اختلاف در مراتب فهم ـ مجاز بلکه ملزم به تأمل و تدبر در آموزههای شکوهمند و مفاهیم بلند آن هستند. این احادیث به چند دسته بخشپذیر است. در برخی احادیث بر فهم پذیری قرآن تصریح شدهاست ، مانند این سخن که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در روز غدیر، ضمن معرفی امام امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: «ای گروه مردمان! درقرآن تدبّر کنید . آیات آن را نیک دریابید ، به محکمات آن بنگرید و ازمتشابه آن پیروی نکنید . به خدا سوگند، نواهی آن را برایتان روشن و تفسیر آن را برای شما آشکار نمیکند، مگر آن کسی که من دستش را گرفته، به سوی خود بالا آوردهام». (الاحتجاج، ج 1، ص 146؛ وسائل الشیعة ، ج 27، ص 193، ح 43)
در برخی احادیث ،امر به تدّبر و تأمّل در قرآن شده و از ضرورت عمل کردن و تمسک به قرآن سخن رفته است. در برخی احادیث نیز، امام معصوم علیهالسلام شاهد از قرآن بر سخن خود آورده است. از جمله آن که زرارة به امام صادق علیهالسلام عرض کرد:
«مِن أَین عَلِمتَ أنّ المَسحَ بِبَعضِ الرّأسِ؟ فقال علیهالسلام : لِمَکانِ الباء» (الکافی، ج 3، ص 30 ، ح 4 ؛ الفقیه ، ج 1، ص 102 ، ح 212)از کجا دانستی که مسح به قسمتی سر است؟ فرمود: به سبب وجود حرف باء.(1)
در حدیثی دیگر، عبدالأعلی در مورد حکم شخصی پرسید که ناخنش زخم شده و برانگشت خود زخم بند پیچیده است. امام علیه السلام فرمود:
«یُعرفُ هذا و أَشباهُهُ مِن کِتابِ اللّهِ عَزّوجَلّ: «ما جَعَلَ عَلیکُم فِی الدینِ مِن حَرجٍ». امسح علیه».(الکافی، ج 3 ، ص 33 ، ح 4؛ تهذیب الأحکام ، ج 1 ، ص 363 ، ح 27). در این مورد نیز، به آیه 78 سوره حج، اشاره واستناد شده است.
گروه دیگر، احادیث عرضه حدیث بر قرآن است که برخی از قرآن پژوهان آن را متواتر دانستهاند.(البیان، ص 365)(2) مفاد کلیه احادیث یاد شده فهمپذیری قرآن از یکسو و حجّیت و اعتبار فهم عرفی آن است.
قرآن چگونه کتابی است؟ چه نوع علوم و معارفی را داراست؟ آینه طبیعت است یا نسخه شفا و هدایت؟ از تأمل در آیات و روایات ، بر میآید که قرآن ، کتاب هدایت و سازندگی است.
شأن قرآن ، ساختن فرد و پرداختن جامعهای آرمانی براساس آموزهها و احکامی الهی است که قرآن کریم آنها را بیان میکند. مرجع بسیاری از اوصاف قرآن ـ مانند: نور، هدایت، برهان، ضیاء، بصائر که در احادیث آمده ـ همین ویژگیِ هدایتگریِ قرآن است. از نظر احادیث ، قرآن در تمامیِ زمانها و مکانها هدایتگر است.(الکافی، ج 2 ، ص 216 ، ح 2). قرآن در هدایتگری، غنی و مستقل است (نهج البلاغه، خطبه 175) . و اساسا طلب هدایت از غیر قرآن، ضلالت است، چنان که پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله فرمود:
«جبرئیل نزد من آمد و گفت: ای محمّد! به زودی در امّت تو فتنه خواهد شد. گفتم: راه چاره چیست؟ گفت : کتاب خدا... هر که از غیر آن هدایت بجوید، خدا او را گمراه میسازد».( تفسیر العیاشی، ج 1، ص 3).
بنابر آنچه یاد شد، قرآن کتاب هدایت است . از این روی، معارف و تعالیمی عرضه میکند که برای هدایت و سازندگی انسان و رسیدن او به فلاح و کمال ضروری است، پس ورود قرآن به حوزه مسائلی مانند کیهانشناسی با لحاظ جهت گیریِ یاد شده است. توجه به این نکته ـ به عنوان یک اصل در شناخت قرآن ـ در فرآیند تفسیر، بایسته است.
دیگر ویژگی قرآن، جامع و کامل بودن آن است . جامعیت قرآن بدین معناست که در تمامیِابعاد مربوط به شأن هدایتگری انسان به سوی کمال و فلاح، تاّم و کامل است و هیچگونه نقص یا نارسایی در آن وجود ندارد.
حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام میفرماید:
«خداوند، قرآنی برای شما فرو فرستاد که بیان کننده همه چیز است. پیامبرش را چندان در میان شما زنده نگه داشت تا دین خود را برای او و شما - بدان گونه که در کتاب خود نازل کرده بود و خودش میپسندید - به کمال رساند. و بر زبان او، هر کار زیبا و ناپسند، بایستهها و نبایستهها را به شما ابلاغ کرد».(نهج البلاغه، خطبه 86)
نیز امام صادق علیهالسلام فرمود:
«إنَّ اللّه أَنزلَ فی القرآنِ تِبیانَ کُلِّ شَیءٍ، حَتّی وَاللّهِ ما تَرکَ اللّهُ شَیئا یَحتاجُ الِعبادُ إلیهِ إِلاّبَیَّنهُ للنّاسِ، حَتّی لا یَستطیعَ عَبدٌ یَقول: لَو کانَ هذا نَزلَ فِی القرآنِ، إلاّ وقَد أَنزلَ اللّهُ فیه».(تفسیر قمی، ج 2 ، ص 451 ؛ المحاسن ، ج 1 ، ص 266 ، ح 352؛ بحارالأنوار ، ج 92 ، ص 81 ، ح 9)، خداوند، تبیان هر امری رادر قرآن فرو فرستاد، تاآنجا که ـ به خدا سوگند ـ هیچ چیزی از
از آموزههای مهم احادیث درباره متن قرآن که در خود قرآن هم به صراحت آمده، سازگاری و هماهنگیِ کامل آیات قرآن و نفی هرگونه اختلاف و ناسازگاری در متن این کتاب حکیم است.
برای نمونه ،حضرت امیر المؤمنین علیهالسلام پس از یادکرد اختلاف قاضیان در امر قضا، نخست بر کامل بودن دین خدا و جامعیت قرآن کریم تأکید میکند و سپس میافزاید:
«... خدای سبحان میفرماید که در این کتاب، چیزی را فرو گذار نکردیم و در آن بیان همه چیز هست . و یاد کرده که پارهای از قرآن، پارهای دیگر را تصدیق میکند و هیچ اختلافی در آن نیست».(نهج البلاغه ، خطبه 133)
برپایه احادیث، قرآن کریم بر کتابهای آسمانی پیشین، سِمَت نگهبانی، اشراف و حاکمیت دارد و ناسخ محتوای آنهاست. رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمود: «إنَّ اللّهَ جَعلَ کِتابی المُهیمنَ عَلی کُتبِهم، النّاسِخَ لها» (الاحتجاج، ج 1، ص 57 ؛ بحارالانوار، ح 9 ، ص 292) «خداوند کتاب مرا نگاهبان و ناسخ کتابهای پیامبران پیشین قرار داد». همچنین امام سجاد علیهالسلام در نیایش خود هنگام ختم قرآن عرض میکند: «اللّهمّ إنّکَ أَعَنتَنی عَلی خَتمِ کِتابِکَ الّذی أَنزَلتَهُ نُورا وَ جَعَلته مُهَیمنا عَلی کُلِّ کِتابٍ أَنزَلته» ( صحیفه سجادیه ، دعای 42) «خدایا! تو مرا بر ختم کتابت یاری کردی؛ کتابی که آن را نور فرو فرستادی، و آن را بر هر کتاب دیگری که نازل فرمودی، نگهبان و مراقب قرار دادی».
از برخی احادیث بر میآید که متن قرآن کریم، به گونهای است که تاب فهمها و تفسیرهای متعدد را داراست. حضرت امیر المؤمنین علیهالسلام هنگامی که ابن عباس را برای مناظره با خوارج میفرستاد، به او فرمود: «لا تُخاصِمهم بِالقرآنِ؛ فإنَّ القُرآنَ حَمّالُ ذُو وُجوهٍ، تَقولُ ویَقولونَ، ولِکن حاجِجهُم (خاصِمهُـم) بِالسُّنّـةِ، فَإنَّهُـم لَن یَجِدوا عَنها مَحیصا (نهج البلاغه، نامه 77؛ أوائل المقالات، ص 401).
أبو عبدالرحمن سلمی گوید: حضرت علی علیهالسلام بریک قاضی گذر کرد و فرمود: آیا ناسخ را از منسوخ باز میشناسی؟ گفت نه . فرمود:
هَلَکَتَ وَ أَهلکتَ. تَأویلُ کُلِّ حَرفٍ مِنَ القرآنِ عَلی وُجوهٍ ( تفسیر عیاشی، ج 1 ،ص 12، ح 9 ؛ وسائل الشیعة، ج 27، ص 202، ح 65).
در برخی احادیث، بر این امر تأکید شده که احکام و معارف و حقایق قرآن، متعلق به دوره خاص یا قوم ویژه و مقید به زمان و مکان خاص نیست، بلکه در تمامیِ عصرها جریان دارد. چنین مینماید که این اصل، جزء مسلّمات قرآنشناسیِ احادیث است.
از امام صادق علیهالسلام پرسیدند که چرا قرآن هر چه خوانده و منتشر میشود، بر طراوت و تازگیِ آن افزوده میشود؟ فرمود:
«از آن رو که خدای تبارک وتعالی، آن رامخصوص به زمانی قرارنداده که برای زمانی دیگر مفید نباشد. و ویژه گروهی خاصّ از مردم نگردانیده است. پس در هر زمان ونزد هر گروه، جدید است تا روز قیامت» (عیون أخبار الرضا علیهالسلام ، ج 1، ص 93 ؛ الأمالی للطوسی، ص 580).
امام محمد باقر علیهالسلام درباره ظاهر وباطن قرآن فرمود:
« ظاهر قرآن، تنزیل آن است و باطن آن، تأویلش، بخشی از آن ( تأویل ) (آمده و) گذشته است وبخشی دیگر، هنوز نیامده است. به سان خورشید و ماه، جریان دارد. هربار که تأویل بخشی از آن بیاید، برای مردگان همان گونه است که برای زندگان»(بصائر الدرجات، ص 216؛ وسائل الشیعة، ج 27، ص 96، ح 49).«قرآن، زنده است و نمی میرد .آیه نیز زنده است و نمی میرد. اگر آیه، فقط درباره گروهی نازل شده بود،مانی که آن گروه بمیرند، قرآن هم میمیرد. اما( چنین نیست).آیه در مورد آیندگان همانند گذشتگان جریان دارد».
امام صادق علیهالسلام نیز فرمود: «قرآن، زنده است ونمی میردو مانند شب و روز، و به سان خورشید و ماه، جریان دارد (در هر زمان) برای آخرین فرد ما(اهل بیت) همانند نخستین فرد ما جاری است» .(تفسیر عیاشی، ج 2، ص 203، ح 6 ؛ ر. ک : بحارالانوار، ج 92، ص83، ح 14).
از این احادیث بر میآید که احکام و خصوصیّات موجود در پارهای آیات، مدلول آنها را به همان موارد منحصر نمیسازد، بلکه با الغای خصوصیت میتوان آیات را بر اساس نیازهای موجود، بر مصادیق جدید جاری کرد.(ر.ک: روشهای تأویل قرآن، ص 164.)
آیا معارف و علوم قرآن، از یک سطح و لایه برخوردار است؟ تأمل در احادیث نشان میدهد که قرآن کریم دارای مراتب، سطوح و ساحتهای متعدد میباشد. این امر به گونههای مختلف در احادیث مطرح گشته است. گاه از ظاهر و باطن آیات سخن به میان آمده است. امیر مؤمنان علیهالسلام میفرماید:
«إنّ القرآن ظاهره أَنیق وباطِنه عَمیق، لا تفنی عَجائِبُه ولا تَنَقضی غَرائِبه ولا تُکشَفُ الظُّلماتُ إلاّ بِهِ».(نهج البلاغه، خطبه 18؛ الاحتجاج ، ج 1، ص 390، ور.ک:الکافی،ج 2، ص 598، ح 2) ظاهر قرآن، زیباو باطن آن ژرف است .عجائب آن تمام نمیشود و غرائب آن به آخر نمیرسد. و پرده از ظلمتها نمیتوان برداشت مگر به وسیله آن.
جابر گوید: از امام محمّد باقر علیهالسلام درباره چیزی از تفسیر قرآن پرسیدم، پاسخم داد. سپس دوباره پرسیدم، پاسخ دیگری فرمود. گفتم: پیش از این در مورد همین مسأله پاسخ دیگری فرموده بودید؛ به من پاسخ داد:یا «جابر! إنَّ لِلقرآنِ بَطنا وَلِلبطنِ بَطنا. وَله ظَهرٌ وَلِلظَّهرِ ظَهرٌ...» ( المحاسن، ج 2 ،ص 300، ح 5؛ وسائل الشیعة ، ج 27، ص 192 ،ح 41) ای جابر! قرآن باطنی دارد و باطن آن نیز باطنی دارد. ظاهری نیز دارد، که آن ظاهر نیز خود، ظاهری دارد.
گاه از تنزیل و تأویل قرآن سخن گفته شده است. فضیل بن یسار گوید: از امام محمّد باقر علیهالسلام درباره روایت: «ما مِن القرآنِ آیة إلاّ وَلها ظَهرٌ وبَطنٌ» پرسیدم، فرمود: «ظَهرهُ تَنزیلُه وَ بَطنه تَأویلُه».( بصائر الدرجات، ص 216؛ بحارالأنوار، ج 92، ص 97، ح 64) ظاهر قرآن، تنزیل آن است وباطنش تأویل آن .
حضرت امیر المؤمنین علیهالسلام ، در بیانی، معارف قرآن را بر سه قسم دانستهاند:
« خداوند ـ جل ذکره ـ به دلیل گستردگی رحمت و رأفت، از آنجا که میدانست اهل باطل کتابش را تغییر میدهند (برای آنکه تغییر ندهند)، کلام خود را بر سه قسم کرده است: بخشی از آن را عالم و جاهل میداند . بر بخشی از آن، تنها کسی شناخت دارد که ذهنی صاف و حسّی لطیف و ادراکی صحیح دارد و خداوند، سینهاش را برای (پذیرش) اسلام گشوده است. و به بخشی از آن، تنها خدا و امنای او ـ راسخان در علم ـ آگاهی دارند...».(الاحتجاج، ج 1 ،ص 376؛ وسائل الشیعه ، ج 27، ص 193 ،ح 44).
از احادیث بر میآید که قرآن کریم، عامّ و خاصّ دارد. یعنی شمول مفاد برخی آیات، فراگیر است و تمامی افراد و مصادیق را در بر میگیرد. در حالی که گستره شمول برخی دیگر، محدود و معین است.( ر.ک.الکافی، ج 1، ص 213، ح 2؛ تفسیر عیاشی، ج 1، ص 164، ح 6؛ بصائر الدرجات، ص 223 ،ح 4) توجه به این نکته که مفاد یک آیه عمومیت دارد یا ویژه افراد یا شرایط و خصوصیات معین است، در فرایند تفسیر ضروری است.
براساس آیات و روایات، قرآن کریم، آیات محکم و متشابه دارد. با توجه به این که هر دسته از آیات محکم و متشابه، احکام و شیوه فهم و تفسیر ویژه خود را داراست، در احادیث ضمن تعریف آیات محکم و متشابه، تکلیف ما را در مقابل هر دسته از آیات بیان کردهاند. از بررسی مجموع روایات پیرامون آیات محکم و متشابه، ضرورت ایمان و عمل به آیات محکم، و وجوب ایمان به آیات متشابه و حرمت عمل به آنها (قبل از ورود بیان )به دست میآید.
امام صادق علیهالسلام فرمود:«انَّ القرآنَ مُحکمٌ وَمُتشابِه، فأمّا الُمحکَمُ فَنؤمنُ بهِ وَنعملُ بِه وَنَدینُ بِه. وأمّا المُتشابِه فَنؤمِنُ بِه ولا نَعمَل بِه؛ وَ هُوَ قَولُ اللّهِ: «فأمّا الّذینَ فی قلوبِهِم زَیغٌ فیتَّبِعونَ ما تَشابهَ مِنهُ...» ( تفسیر العیاشی، ج 1، ص 162) قرآن [دارای] محکم و متشابه است. به محکم ایمان میآوریم و عمل میکنیم و اعتقاد میورزیم. امّا به متشابه ایمان میآوریم و عمل نمیکنیم. این سخن خداست (آل عمران، 7) که میفرماید: «پس کسانی که در دلهایشان کژی و انحراف هست، متشابه قرآن را دنبال میکنند». مفاد این حدیث در احادیث دیگر نیز آمده است.( ر.ک: صحیفه سجادیه، دعای 42؛ بحارالأنوار، ج 23، ص 191). نکته دوّم که از احادیث برمیآید، آن که تفسیر و تبیین آیات متشابه برعهده راسخان در علم ـ پیامبر و اهل بیت علیهمالسلام ـ است. در احادیث متعدد بر این امر تأکید شده است.( ر. ک. تغیرالبرهان، ذیل آیه 7 آل عمران). همچنین از برخی احادیث، ضرورت ردّ و ارجاع آیات متشابه به محکمات بر میآید.( عیون أخبار الرضا علیهالسلام ، ج 2، ص 290؛ برای مفهوم ارجاع متشابه به محکم ر.ک: مناهج البیان، جزء 1، ص 27 و 28، مقایسه شود: المیزان، ج 3 ، ص 43)
در قرآن کریم، از امکان نسخ مطلق آیات الهی (آیات تشریعی و تکوینی) سخن رفته، امّا بر وقوع نسخ در قرآن تأکید نشده است . از برخی احادیث به روشنی بر میآید که در قرآن کریم، آیات ناسخ و منسوخ وجود دارد . از جمله امیرمؤمنان علیهالسلام فرمود:
«خَلَّفَ... کتابَ رَبِّکُم فیکُم: مُبَیََّنا حَلالُه وَ حَرامُه وَ فَرائضُه وَ فَضائلُه وَ ناسِخُه وَ َمنسوخُه» (نهج البلاغه، خطبه 1؛ و ر.ک: الکافی، ج 1 ، ص 64، ح 1؛ تفسیر عیاشی ، ج 1، ص 14، ح 1) حضرت محمّد صلیاللهعلیهوآله در میان شما، کتاب پروردگارتان را برجای نهاد؛ کتابی که احکام حلال و حرام آن، واجب و مستحب و ناسخ و منسوخ آن روشن شده است.
از نظر احادیث، شناخت ناسخ و منسوخ، از لوازم احاطه علمی و مقدمات تفسیر قرآن است. امیر مؤمنان علیهالسلام به یک قاضی گذر کرد و فرمود: «آیا ناسخ را از منسوخ باز میشناسی؟ گفت :نه. فرمود: تباه شدی و دیگران را تباه کردی. تأویل هر حرفی از قرآن، وجوهی دارد».( تفسیر عیاشی، ج 1 ، ص 12؛ بحارالأنوار، ج 92 ، ص 110، ح 9)
در پارهای احادیث، بر این نکته تأکید شده که قرآن به وسیله سنّت ، نسخپذیر است. در نخستین خطبه نهج البلاغه، ضمن بیان اقسام احکام قرآن آمده است: «احکامی در کتاب خدا هست که به وجوب آن حکم شده، ولی در سنّت، نسخ گشته است. احکامی نیز در سنّت هست که بر وجوب آن تأکید شده، ولی در کتاب به ترک آن، رخصت داده شده است».(نهج البلاغه ، خطبه 1)
میرزا حبیب اللّه خویی ذیل این فقره مینویسد: «این کلام، صریح است در وقوع نسخ قرآن با سنّت متواتر. و به طریق اولی بر جواز آن دلالت دارد؛ زیرا وقوع، اخصّ از امکان است».( منهاجالبراعة ، ج 2 ، ص 185)
نکته دیگر در احادیث در باب نسخ، علم کامل اهل بیت علیهمالسلام به آیات ناسخ و منسوخ است. (ر.ک: علل الشرایع، ج 1 ، ص 90؛ الخصال ، ص 576؛ تحف العقول ، ص 349).
در احادیث متعدّد، از اظهار نظر غیر عالمانه و تفسیر آیات بر پایه آرا و اندیشههای شخصی و از روی قیاس و استحسان نهی شده است . رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمود: «خدای والا فرموده است: کسی که با رأی ونظر خود، کلام مرا تفسیر کند، به من ایمان نیاورده است. هر کس مرا به آفریدههایم شبیه سازد، مرا نشناخته است. و آنکه در آیین من قیاس به کار برد، بر آیین من نیست».(عیون أخبار الرضا علیهالسلام ، ج 1، ص 116 )
همچنین از آن حضرت است که:«مَن فَسَّرَ القرآنَ بِرَأیهِ فَقَدِ افَتری عَلَی اللّهِ الکَذِب. وَ مَن أَفتَی النّاسَ بِغَیرِ عِلمٍ فَلَعَنتهُ مَلائِکَةُ السَّماواتِ وَالاَءرضِ» کمال الدین ، ج 1 ، ص 256 ؛ ر.ک ، تفسیر عیاشی ، ج 1 ص 17 و 18). هر که قرآن را با رأی و اندیشه خود تفسیر کند، بر خداوند دروغ بسته است. و آن که بدون دانش به مردم فتوا دهد، فرشتگان آسمانها و زمین او را نفرین کنند».
امام امیر المؤمنین علیهالسلام به زندیقی که مدعی وجود ناسازگاری در قرآن بود، فرمود:
«مبادا قرآن را با رأی خود تفسیر کنی! باید از دانشمندان فرابگیری . زیرا چه بسا تنزیل (ظاهر قرآن) شبیه کلام بشر است؛ در حالی که آن سخن خدا است و تأویل آن مانند تأویل سخن انسان نیست؛ همان گونه که هیچ آفریدهای مانند خداوند نیست». (التوحید، ص 264).
از قواعد روش شناختی فهم و تفسیر قرآن ـ که در احادیث آمده ـ ضرورت رجوع به احادیث در تفسیر قرآن است . در حقیقت، قرآن کریم ـ بر پایه آیات و روایات ـ دارای محکم و متشابه، عام و خاص، مطلق و مقید، مجمل و مبین، ناسخ و منسوخ، ظاهر و باطن، تأویل و تفسیر میباشد، که از رهگذر شبکه دلالت الفاظ، به کلیه مدلولـها و مفاهیم و حقایق آن نمیتوان دست یافت . از این روی برای استفاده صحیح و کامل از قرآن کریم، خداوند متعال وظیفه تبیین آیات قرآن را بر دوش حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله نهاده است.(نحل، آیه 44؛ ر.ک.، جمعه، آیه 2). پس از آن حضرت ، اوصیای ایشان علیهمالسلام در جایگاه راسخان در علم، به تبیین معارف و حقایق قرآن میپردازند. در قرآن کریم،از فردی سخن رفته که شاهد رسالت پیامبر و دارای علم الکتاب است: «قُلْ کَفی باللّهِ شَهیدا بَینی وَ بَینَکم وَ مَن عِندَه عِلمُ الکِتابِ» (رعد، 43 ؛ ر.ک. هود، 17).
برپایه روایات فریقین، مراد از «من عنده علم الکتاب» ، حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام است.( ر.ک: الکافی، ج 1، ص 229، ح 6؛ تفسیر عیاشی ، ج 2، ص 220، ح 76؛ بشارة المصطفی ، ص 194 ؛ تفسیر قرطبی ؛ ج 9، ص 336). گفتنی است که تنها کسی میتواند شاهد صدق محتوای رسالت حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله باشد که به همه ابعاد و آفاق معارف قرآن ،اشراف داشته باشد.(مناهج البیان، جزء 1، ص 60 )
در احادیث فراوان، بر دانش کامل اهل بیت علیهمالسلام به تمامی بخشهای قرآن و ضرورت رجوع به آنان در تفسیر و تأویل قرآن سخن رفته است . در اینجا به ذکر چند نمونه بسنده میشود.
امام صادق علیهالسلام به ابو حنیفه فرمود:
تو فقیه مردم عراق هستی؟ عرض کرد: آری. فرمود: به چه وسیله به آنها فتوا میدهی؟ گفت: با کتاب خدا و سنّت پیامبرش. فرمود : ابو حنیفه! آیا به کتاب خدا - آنگونه که باید - شناخت داری؟ آیا ناسخ را از منسوخ باز میشناسی؟ گفت:آری. امام فرمود: «دعوی دانش کردی! وای بر تو! خداوند ،آن دانش قرآن را تنها نزد اهل کتاب - یعنی کسانی که کتاب را برای آنها فرو فرستاده - قرار داده است. وای بر تو! آنچنان علمی تنها نزد افراد ویژهای از ذریّه پیامبر صلیاللهعلیهوآله میباشد. خداوند تو را میراثدار یک ف از کتاب ننموده است».( علل الشرایع ، ص 89)
یادکرد این نکته ضروری است که تأکید بر ضرورت رجوع به سنت در تفسیر قرآن، به معنای حصر روشهای تفسیری در تفسیر روایی ـ به معنای رایج آن ـ نیست، بلکه مراد آن است که در کنار منبع قرآن و عقل، از سنت و احادیث معصومان علیهمالسلام نیز باید مدد جست.
از جمله کارکردهای مهم حدیث در تفسیر، استفاده از آن در شکلگیری مبانی تفسیر است. منظور از مبانی تفسیر، آن دسته از بنیانها، پیشفرضها، باورها، اعتقادات و دغدغههای مفسر است که در تفسیر کلام خدا به طور مستقیم یا غیرمستقیم تأثیر میگذارد.
هر مفسری مبانی خود را از خاستگاههای ویژهای میگیرد و با آن مبانی اقدام به تفسیر قرآن میکند. برای نشان دادن نقش مبانی در تفسیر، میتوان مفسری را در نظر گرفت که در مبانی کلامی واعتقادی خود به امکان رؤیت حسّی باری تعالی، اعتقاد پیدا کرده است. چنین مفسری طبعا از آیه «وُجوهٌ یَومئذ ناضِرة * الی ربّها ناظِرة» ( قیامت، 22 و 23)، تفسیری موافق با عقیده خود عرضه خواهد کرد. همچنین مفسّری که با اعتقاد به عصمت کامل پیامبران به سراغ آیات موهم عدم عصمت برود، از این آیات، تفسیری همسو وهماهنگ با مبنای اعتقادی خود ارائه خواهد کرد.
در یک روش تفسیری مطلوب، مفسّر، مبانی تفسیر قرآن را ،از مجموع احکام و اصول بدیهی عقلی، محکمات قرآن کریم و مسلّمات سنّت بر میگیرد . این گونه استفاده از احادیث در تفسیر قرآن را، میتوان استفاده غیر مستقیم از حدیث در تفسیر دانست.
مثلاً مفسّری در صدد تفسیر آیه شریفه « وَ ما تَشاؤونَ الاّ أَن یَشاءَ اللّهُ» (الانسان، 30) است. در این آیه، از مشیّت خدا و خواست آدمی سخن رفته و پرسشهایی از این دست، فراروی مفسر است: مشیت خدا چیست و نسبت آن با اراده انسان چگونه است؟ آیا مشیت، صفت ذات خداست یا صفت فعل؟ آیا اراده مطلق خدا با اراده و اختیار انسان منافات دارد؟
برای این پرسشها، پاسخهای مناسبی در متون دینی داده شده است. از این روی بایسته است که مفسر با مراجعه به منابع دینی، نخست دیدگاهی دینی در زمینه موضوعات یاد شده به دست آورد، آنگاه با تکیه بر آن مبانی برگرفته از کتاب و سنّت، به تفسیر آیه مورد اشاره اقدام کند. یا برای تفسیر آیات مربوط به معاد، لازم است مفسر با مراجعه به محکمات و مسلمات قرآن و حدیث، طرح کلّی معاد از دیدگاه دینی را به دست آورد و سپس با همین مبنا به تفسیر آیات پیرامون معاد بپردازد و در همه جا به مبنای خویش ملتزم باشد. اعتبار مبانیِ برگرفته از کتاب و سنّت، تا آنجاست که هر گاه مفسری با استفاده از آیات محکم و احادیث مسلّم به مبنایی (مثلاً جسمانی و عنصری بودن معاد) معتقد شد، نمیتواند به صرف تعارض این مبنا با ظاهر آیه مورد تفسیر، از آن عدول کند. بلکه با توجه به اعتبار و استحکام مبنا، میکوشد چنان تفسیری از آیه به دست دهد که با مبنای مورد نظر، تعارض و ناسازگاری نداشته باشد. و در صورت لزوم میتواند از ظاهر آیه دست شوید. اخذ مبانی از قرآن و حدیث برای تفسیر آیات معارفی و اعتقادی بسی مهم و اساسی است. زیرا در دیدگاه امامیه برای تفسیر آیات احکام، اساسا نمیتوان منبعی غیر از کتاب و سنّت مدّ نظر داشت. در حالی که همواره ممکن است مفسری، خواسته یا ناخواسته مبانی فکری و اعتقادی خود را از منابعی غیر از کتاب و سنّت برگیرد و عناصر دینی را با عناصر غیر دینی درهم آمیزد.
منابع یا مصادر تفسیر، مراجع و مدارکی هستند که مفسر برای تفسیر قرآن، به طور مستقیم به آنها مراجعه میکند و تفسیر خود را بدانها مستند میسازد. احادیث معصومان، در کنار دیگر مصادر تفسیر، از کارایی قابل توجهی برخوردار است. در وجه سوم کارکرد حدیث در تفسیر، مفسر به تفاسیر روایی و جوامع حدیثی روی میآورد و از احادیث معتبری که در ذیل آیات وارده شده بهره میجوید. این گونه استفاده از حدیث در تفسیر قرآن را میتوان کاربرد مستقیم حدیث در تفسیر دانست. برخی از مهمترین کارکردهای حدیث در نقش منبع تفسیر قرآن با ذکر مثال، در پی میآید . بدیهی است که این فهرست کامل نیست و با جستجو وتتبع بیشتر، موارد دیگری از کارکردهای حدیث در تفسیر قرآن را میتوان به فهرست حاضر افزود.
شناخت اسباب و زمینههای نزول، بستر مناسبی برای فهم یک آیه است. با قرار گرفتن در فضای نزول یک آیه، بهتر میتوان به مراد واقعی آن دست یافت.بخشی از احادیث تفسیری بیانگر اسباب نزول قرآن است.برای مثال در منابع حدیثی و تاریخی فریقین آمده است که مراد از«الذین آمنوا...» در آیه «إنّما ولیکم اللّه ورسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة ویؤتون الزکاة و هم راکعون» (مائده، 55) حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام است که در رکوع نماز، انگشتر خود را در راه خدا انفاق کرد.(1)
از کارکردهای مهم حدیث در تفسیر قرآن، بیان مصداق یا مصداقهای مفهوم عامّ قرآنی است. به عنوان مثال در تفسیر «حسنة» در آیه «و منهم من یقول ربّنا آتنا فی الدنیا حسنة و فی الآخرة حسنة و قنا عذاب النار» (البقره، 201) آمده است که امام صادق علیهالسلام فرمودند: «رضوان خدا و بهشت در آخرت و فراخی معیشت و حسن خلق در دنیا». ( تفسیر العیاشی، ج 1 ،ص 98 ) در حقیقت، «رضوان خدا»، «بهشت در آخرت»، «فراخی معیشت» و «حسن خلق» مصادیق مفهوم «حسنة» هستند.
گاه میبینیم که در تفسیر یک آیه، احادیث متعددی با مفاد مختلف وارد شده که ظاهرا با هم تعارض دارند. به این معنا که پذیرش یکی به عنوان تفسیر آیه، مستلزم نفی بقیه است. در حالی که در نگاه ژرف دانسته میشود که روایات، بیان مصادیق مفاهیم عام قرآنی هستند. برای نمونه در تفسیر آیه «و تبتل إلیه تبتیلاً» (المزمل، 8) احادیث متعددی ذکر شده که هر کدام به گونهای تبتّل را معنا میکند. در حدیثی امام موسی اظم علیهالسلام فرمود: «تبتّل آن است که هنگام دعا کف دستها را بر گردانی: «التّبُتُّل أَن تُقلِّبَ کَفِّیّکَ فِی الدُّعاءِ اِذا دَعَوتَ».(نورالثقلین، ج 5، ص 449). در حدیث دیگر، امام صادق علیهالسلام در تفسیر آیه میفرماید: «دعا کردن در حالی که با یک انگشت اشاره میکنی».(الکافی، ج 2، ص 48 ، ح 3 و ص 481، ح 5).برخی از مفسران معاصر در این زمینه نوشتهاند: «میان احادیث وارد در تفسیر تبتّل تنافی نیست. زیرا روشن است که تنافی میان دو امر مُثبِت نیست، بلکه تنافی میان امر مُثبِت و نافی است. با این بیان، تنافی این روایات با مستفاد از عبارت قاموس ـ که تبتّل را به معنی انقطاع و اخلاص میداند ـ دفع میشود. بدین صورت که احادیث، بیانگر مصادیق اخلاص و انقطاع مذکور است».(مناهج البیان، جزء 29، ص 125).
افزون بربیان مصادیق مفاهیم عام قرآنی، دربرخی احادیث تفسیری، به شرح وایضاح و بیان مراد عبارات وآیات قرآن پرداخته شده است.از امام جواد علیهالسلام درباره معنای صمد پرسش شد.فرمود: «السَّیِّدُ المَصمودُ اِلَیهِ فِیالقَلیلِ والکَثیرِ».( الکافی، ج 1، ص 123).نمونه دیگر،احادیثی است که شیخ صدوق درتفسیر سوره توحید آورده است.(ر.ک.التوحید، ص 88، باب تفسیر سوره قل هو اللّه احد).همچنین در روایات متعدد، مراد از «الصادقین» در آیه «اتقوا اللّهَ وَ کُونوا مَعَ الصّادِقینَ» (توبه،119) بیان گشته که عبارت از ائمه هدی علیهمالسلام است.(ر.ک.الکافی، ج 1،ص 207 به بعد). درباره فرق «بیان مراد» با «بیان مصداق» باید گفت که لفظ «الصادقین» به تنهایی ممکن است مصادیق متعددی داشته باشد، اما در این دو آیه، تنها امامان معصوم علیهمالسلام اراده شدهاند.
گاه در نگاه نخست، میان برخی آیات تعارض و ناهمخوانی به چشم میخورد. با کمک برخی احادیث تفسیری میتوان به رفع این تعارض پرداخت. برای مثال ممکن است تصور شود که میان آیه «فَانکِحوا ما طابَ لَکُم مَنَ النِّساءِ مَثنی و ثُلاثَ و رُباعَ فَإنْ خِفتُم أَلاّ تَعدِلوا فَواحِدَةً» (النساء، 3) و آیه «وَلَن تَستَطیعوا أَن تَعدِلوا بَینَ النِّساءِ وَلَو حَرَصتُم» (النساء، 129) تعارض وجود دارد. در حالی که از نظر روایات، منظور از عدالت در آیـه نخست، عدالت در هزینه و نفقه، امّا در دوّمی، عدالت در دوست داشتن و مودّت. (تفسیر العیاشی، ج 1، ص 207، ر.ک. مناهج البیان ، جزء 4 ، ص 185).
برخی احکام و گزارههایِ مطلق قرآن، در احادیث تقیید شده است. به عنوان مثال ، حکم وصیت در آیه «فَإِن کانَلَکُم وَلَدٌ فَلَهنَّ الثُّمنُ مِمّا تَرکتُم مِن بَعدِ وَصیّةٍ تُوصونَ بِها أَو دَینٍ» (نساء،12) به صورت مطلق آمده و ممکن است بر اساس آیه گفته شود که شخص میتواند درباره تمامی اموال خود وصیت کند. در حالی که اطلاق وصیت، بر اساس سنّت تقیید خورده و وصیت در باره ثلث اموال نافذ است.( ر.ک.الکافی، ج 7، ص 10 و11).
برخی عمومات قرآنی در احادیث تخصیص خورده است. برای نمونه در آیه «وَ لَکُم نِصفُ ما تَرکَ أَزواجُکُم» (نساء، 12)، عبارت «ازواجکم» افاده عام میکند و انواع زوج ـ اعم از نکاح دائم و منقطع ـ را شامل است.از آن رو که جمع و مضاف به معرفه است. عموم آیه به وسیله سنّت تخصیص خورده و توارث تنها در ازدواج دائم معتبر است. بر طبق روایت تهذیب الأحکام، عبداللّه بن عمرو گوید: از امام صادق علیهالسلام در باره متعه (ازدواج موقت) پرسیدم، حضرت فرمود:« از سوی خدا و رسولش برای تو حلال است. گفتم: حدّ آن چیست؟ فرمود: از جمله حدودش آن است که از او ارث نبری و او از تو ارث نبرد».(تهذیب الاحکام، ج 7، ص 265، ح 68).
بسیاری از احکام، معارف اخلاقی و اعتقادی و قصص، در قرآن به صورت مجمل آمده که شرح و تبیین آنها در سنّت آمده است. در قرآن آمده «أَقیمُوا الصَّلاةَ و آتُوا الزَّکاةَ» (البقره، 43) امّا شرایط، چگونگی و جزئیات اقامه نماز و پرداخت زکات در سنّت آمده است. تفصیل داستانهای قرآن مانند: سرگذشت پیامبران، اصحاب کهف، پرندگان ضرت ابراهیم علیهالسلام در احادیث آمده است. در قرآن آمده: «ولا یَغتَبْ بَعضُکُم بَعضا» (الحجرات، 12) اینکه تعریف غیبت جیست؟ شرایط حرمت آن کدام است؟ در چه مواردی غیبت کردن جایز است و... همه در سنّت آمده است.در قران کریم، بر وجود ولیّ مفترض الطاعة پس از حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله تأکید شده واوصاف وی بیان گشته است. وشخص ولی وامام را حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله معرفی کرده است.در حدیثی به نقل از جابر انصاری آمده است که آن گاه که خداوند آیه «یا ایها الّذینَ آمَنوا أَطیعُوا اللّهَ وأَطیُعوا الرَّسولَ و اُولی الأمرِ مِنکم» (نساء،59) را بر پیامبرش نازل کرد، گفتم: ای رسول خدا!خدا و رسولش را شناختیم .اولی الامر که خداوند، طاعت آنان را قرین طاعت تو ساخته ،چه کسانی هستند؟ حضرت فرمود: «ای جابر!آنان جانشینان من و پیشوایان مسلمین پس از من هستند. نخستینشان علی بن ابی طالب و...». ( کمال الدین، ص 253؛ کفایة الاثر، ص 53؛ مناقب آل ابی طالب، ج 1، ص 242) و همین گونه جزئیات اسما وصفات الهی، معادشناسی و... .
در اینجا مراد از تأویل، معانی باطنی آیات است که از ظاهر آیات نمیتوان بدان معانی دست یافت. بخشی از احادیث تفسیری شیعه ناظر به تأویل آیات قرآن است. در ذیل آیه «وَ إِذ اَخَذَ اللّهُمیثاقَ النَّبیّینَ لَما آتیتُکم مِن کِتابٍ و حِکمةٍ ثمّ جاءَکم رَسولٌ مُصدّقٌ لِما مَعکُم لَتؤمِننَّ به و لَتنصُرُنَّه...» (آلعمران، 81 و 82) احادیثی وارد شده که بیانگر تأویل آیه هستند. از جمله امام صادق علیهالسلام ـ بنا به نقل فیض بن أبی شیبه ـ پس از تلاوت آیه فرمود: «به رسول خدا ایمان میآورید و امیرالمؤمنین علیهالسلام را یاری میکنید. گفتم: و امیرالمؤمنین را یاری میکنید؟ فرمود: بله، از آدم به بعد. و خداوند هیچ نبیّ یا رسولی مبعوث نمیکند، مگر آن که به دنیا بر میگردد تا پیشاپیش امیرالمؤمنین علیهالسلام مبارزه کند». ( تفسیر العیاشی، ج 1 ،ص 181؛ کنزالفوائد، ج 1 ،ص 54 و 55؛ مختصر بصائرالدرجات، ص 32).
نویسنده تفسیر مناهج البیان درباره این روایات نوشتهاند:«این احادیث، از باب تأویل و باطن است نه از باب تفسیر. و هر یک از تفسیر و تأویل در جایگاه خود حق است و پیداست که این دو، جایگاه واحد ندارند... پس اثبات یک شیئی در ظاهر قرآن با ثبوت شیئی دیگر در تأویل و بطون قرآن، منافات ندارد. و اگر دلیل موثقی بر تأویل و باطن باشد، آن را اخذ میکنیم، همچنان که ظاهر را اخذ میکنیم».( مناهج البیان، جزء 3، ص 290).
در حدیث زیر تصریح شده که موضوعِ یاری امیر مؤمنان علیهالسلام تأویل آیه است:
سلام بن مستنیر از امام صادق علیهالسلام نقل میکند که فرمودند: «مخالفان، عنوانی برای خود گذاشتهاند که خداوند، تنها علی بن ابی طالب علیهالسلام را بدان نامیده است و تأویل آن نیامده است. گفتم: تأویل آن کی میآید؟ فرمود: هر گاه بیاید، خداوند در پیشگاه او (امام علی علیهالسلام ) پیامبران و مؤمنان را گرد هم میآورد تا او را یاری کنند. و این سخن خداست: «و إذ أخذ اللّه میثاق النّبیین...». در آن روز پرچم رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به علی بن ابی طالب داده میشود و او پیشوای تمامی مردم خواهد بود. کلیه انسانها در زیر پرچم او خواهند بود و او پیشوای آنها خواهد بود. این تأویل آیه است».( تفسیر العیاشی، ج 1، ص 181).
ظواهر آیات متشابه مورد نظر نیست و این قبیل آیات، پس از ورود بیان از خارج، در معانی تأویلی ظهور مییابند.( ر.ک.نگاهی به علوم قرآنی: ص 125). با استفاده از احادیث وارد در تفسیر آیات متشابه، میتوان به مدلول آنها دست یافت. برای مثال در تفسیر آیه «وُجوهٌ یَومئذ ناضِرةٌ * إلی ربّها ناظِرةٌ» (قیامت، 22 و 23) امام رضا علیهالسلام میفرمایند: «یعنی چهرهها نورانی است و به ثواب پروردگارش نظر میکند».(التوحید، ص 116 ح 19) و نیز امیر مؤمنان علیهالسلام در حدیثی فرمودهاند: «...این سخن خداست: إلی ربّها ناظرة» مراد از نظر به خدا، نگریستن به ثواب خداوند تبارک و تعالی است».(التوحید، ص 262).
در برخی از احادیث تفسیری، با کنار هم قرار دادن آیات پیرامون یک موضوع، به تبیین ابعاد و جوانب آن موضوع قرآنی پرداخته شده است. برای مثال امام صادق علیهالسلام باره وجوه کفر فرمود: «کفر در کتاب خدا بر پنج وجه است: یک وجه، کفر انکار است و انکار خود بر دو گونه است، و کفر با ترک کردن آن چه خداوند امر کرده، و کفر برائت ،و کفر نعمتها».(الکافی، ج 2، ص 389) در ادامه حدیث ،حضرت با استشهاد به آیات قرآنی به توضیح اقسام کفر پرداختهاند.
در پارهای احادیث، برخی مفاهیم دینی با استناد به آیات تعریف شده است. به عنوان نمونه، امام علی علیهالسلام میفرماید: «تمام زهد میان دو جمله قرآن است. خدای تعالی میفرماید: «لکَیلا تَأسَوْا عَلی ما فاتَکُم ولا تَفرَحوا بِما آتاکُم» (حدید، 23) هر که بر گذشته تأسف نخورْد و از آینده شادمان نگشت، دو سوی زهد را برگرفته است».(نهج البلاغه، حکمت439). در حدیث دیگری آمده است که امام سجاد7 فرمود: «زهد ده جزء است: بالاترین درجه زهد، پایینترین درجه ورع است... بدان که زهد در آیهای از کتاب خداست: لکیلا تأسوا...».(الکافی، ج 2، ص 128، ح 4.)
برخی از احادیث تفسیری، ناظر به تفسیر واژگانی عبارات قرآنی است. نمونه این نوع احادیث، حدیثی است که در آن امام باقر علیهالسلام معنای واژه «سبح» را در آیه «إنّ لکَ فی النهارِ سَبحا طَویلاً» (مزمل، 7) بیان میفرماید: «منظور آن است که برای خواب و نیازت فراغت طولانی داری». (تفسیر القمی، ج 2، ص 392.)
در حقیقت، در حدیث یاد شده، معنای لغوی « سَبْح» ـ که همان فراغت است ـ بیان شده است.( ر.ک.الصحاح، ج 1، ص 372؛ لسان العرب، ج 2، ص 470).
نقش احادیث در مقام ظهورگیری از آیات، قابل ملاحظه است. گاه مفاد یک حدیث، مؤیّدی برای ظهوری از آیه در میان ظهورات دیگر است. برای نمونه درباره تعبیر «عظام» در آیه «أَو کالّذی مرَّ عَلی قَریةٍ...وَانظُر اِلی حِمارکَ وَلنجعلکَ آیةً لِلناسِ وَانظُر إلَی العِظامِ کَیفَ نُنشزُها ثمّ نَکسوها لَحما...» (البقره، 259) دو دیدگاه مطرح است : برخی مراد از عظام را استخوانهای حمار وبرخی استخوانهای فرد مبعوث دانستهاند.(مجمع البیان، ج 2، ص 174)
از برخی احادیث استفاده میشود که منظور، استخوانهای فرد مبعوث است. بر پایه نقل عیاشی، امام صادق علیهالسلام فرمود: «... اولین عضوی از او که خداوند آفرید، چشمان او بود، به صورت پوسته نازک تخممرغ. سپس به او گفته شد: «چقدر درنگ کردی؟ گفت: یک روز درنگ کردم» سپس چون دید که خورشید غروب نکرده گفت: «یا بخشی از روز» خدا گفت: «بلکه صد سال درنگ کردی پس بنگر به غذایت و نوشیدنیات که تباه نشده است....»پس شروع کرد به نگریستن به استخوانهایش که چگونه برخی به برخی دیگر پیوند میخورد و میدید که چگونه خون در رگهایش به جریان میافتد. پس چون سر پا ایستاد گفت: «میدانم که خداوند بر هر چیزی تواناست».(تفسیر عیاشی، ج 1، ص 140).
در برخی احادیث تفسیری با استناد به آیاتی، معنا و مراد آیه دیگر بیان شده است. از آنجا که نگاه متقابل آیات و نسبت تفسیری آنها با یکدیگر، غالبا برای ما پوشیده است، نمیتوانیم بگوئیم که مثلاً مراد از ظلم در آیه «انّ الذین آمنوا ولم یلبسوا ایمانهم بظلم» (انعام، 82) شرکی است که در آیه «یا بنیّ لا تشرک باللّه انّ الشرک لظلم عظیم» (لقمان، 13) مطرح شده است. دلیل این پوشیدگی، آن است که ظلم مصادیق متعددی دارد و تعیین یک مصداق از آن، نیازمند دلیلی است که در خود آیات وجود ندارد.از سوی دیگر شرک نیز جلوه های گوناگون دارد.
از آنجا که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و وارثان علوم ایشان ـ امامان معصوم علیهمالسلام ـ به تمامی جوانب قرآن احاطه کامل دارند، میتوانند چنین تفسیری ارائه دهند. همچنان که در باره آیات یاد شده چنین تفسیری از سوی پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله وارد شده است.(مجمع البیان، ج 4، ص 327)
در بخش نخست گفته شد که قرآن دارای ناسخ و منسوخ است. شناخت ناسخ و منسوخ نیازمند علم به زمان نزول آیات است. زیرا برای تحقق نسخ ،تقدم نزول آیه منسوخ ضروری است. این موضوع از متن قرآن بر نمیآید و تنها راه شناخت آن، مراجعه به تاریخ نزول و احادیث تفسیری است.
برای مثال، بر اساس احادیث، آیه «فاعفوا و اصفحوا حتّی یأتی اللّه بأمره إنّ اللّه علی کلِّ شیئی قدیر» (البقره، 109) معروف به آیه عفو، با آیه «قاتلوا الّذین لا یؤمنون باللّه ولا بالیومالآخر» (التوبة، ) که به آیه سیف موسوم شده، نسخ گردیده است.(ر .ک . مناهج البیان، جزء 1، ص 308-312)
* -دانشجوی دوره دکتری دانشگاه امام صادق علیهالسلام ،رشته علوم قران وحدیث
1. بی گمان برای فهم و تفسیر یک متن، داشتن شناختی ـ ولو اجمالی ـ نسبت به آن ضروری است . بدون آگاهی از ویژگیهای متن مورد تفسیر، نمیتوان آن را به درستی بازخوانی نمود . هر چه آگاهی ما از متن مورد تفسیر کاملتر و دقیقتر باشد، روند تفسیر صحیحتر خواهد بود.
درباره متن قرآنی، این امر از اهمیت دو چندان برخوردار است. چرا که قرآن کریم افزون بر اوصاف عام یک متن، دارای برخی ویژگیهاست که آن را از بقیه متون متمایز ساخته است. راز و رمز ویژگیهای قرآن در این امر نهفته است که کتاب و کلام خدا و جلوهگاه اوست. کتابی که از سوی خدای علیم و حکیم، بر قلب مبارک سرور و سالار پیامبران صلیاللهعلیهوآله نازل گشته و به عنوان معجزه جاوید پیامبر خاتم، هدایتگری و سازندگی انسانها را در همه زمانها و مکانها برعهده گرفته است.( ر.ک. دانشنامه امام علی علیهالسلام ، ج 1 ، مقاله «قرآنشناسی» از نگارنده.)
1 - دراین مورد به آیه «وَامسَحوا برؤوسِکم وَ أرجلکم اِلَی الکَعبینِ» (مائده، 6) اشارت رفته است.
2.برای مطالعه بیشتر ر.ک. فرائد الأصول ، بحث حجیت ظواهر قرآن.
امور مورد نیاز مردم را فرو نگذاشت مگر آن که برای مردم تبیین کرد.تاحدّی که هیچ بندهای نتواند بگوید «کاش در قران در این مورد سخنی بود»، مگر آنکه خداوند در آن مورد، آیهای فرو فرستاده باشد.
1. الکشاف، ج 1، ص 347؛ تاریخ دمشق ، ج 42 ، ص 357 ، ش 8950 ؛ البدایة والنهایة ، ج 7، ص 358؛ معرفة علوم الحدیث ، ص 102 ، ح 25 ؛ شواهد التنزیل ، ج 1 ، ص 226 ، ح 233؛ الدر المنثور ، ج 3 ، ص 105؛ الخصال ، ص 580 ، ح 1 ؛ الیقین ، ص 348 ، ح 127؛ الشافی فی الإمامة ، ج 2 ، ص 217 ؛ الاقتصاد ، ص 198.